سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 46915
تعداد بازدید امروز: 8
تعداد بازدید دیروز: 30
  • آوای دل www.shereno.com درباره ما


  • بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
    مدیر وبلاگ : برجان[58]
    نویسندگان وبلاگ :
    بغض سکوت
    بغض سکوت (@)[3]


    ما دوتا جز عشق حرف دل نداریم...
  • پیوندهای روزانه

  • لپ تاپ رایگان!!! [58]
    [آرشیو(1)]

  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من




  • وضعیت من در یاهو


  • یــــاهـو
  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
    روزى را با دادن صدقه فرود آرید . [نهج البلاغه]
  • مصافر نویسنده: بغض سکوت دوشنبه 91/2/11 ساعت 12:5 ص
  • نه برای دل، قلمم می گرید نه برای دل از سخنم می گوید

    قافیه در کار نیست، خسته ای بازگرد،

    چه کسی درب خلوت عشق  باز کرد!

    از تو خواهم گفت، از تو نه! تو که عشق را خاک کردی

    بچه بودی، با آن چون کودکان رفتار کردی...

    از مردی توانم گفت، که زیر باران خُفت...

    با همه می خندید، با غم دیدگان دلشاد، با دل شکستگان میگریید...

    سرو بود و بلند، من مصافر بودم، او همچون من...

    با همگان خوب بود، دل هر بی عشقی می ربود...

    روزگار توانش ندید، طفلی دلش لرزید...

    در آن گیر و دار آمدها، فدا شد پای رفتن ها

    از بام بی صبری فرو افتاد، کمرش زیر قدرت حرف ها رفت به باد

    او شکست و شیشه ی بغض ما نشکست...

    ما در فکر خود بودیم و خود در فکر ما بود...

    هرچه بود در بین تار و پود فرش گم تر شده بود...

    عمر ما ساعت شنی گشت، چرخ روزگار دائما بر مراد ما نگشت

    دستی غمین برجان ما، ما بی خبر از جان ما

    او بی خبر از ما بود، بی خبری مارا چه سود!

    بغض سکوت این حال ما، سختی کشید این سال ما

    مصافران راهی شدند، روز ها ماهی شدند...

    قلم که شاعر نبود، کاغذ ها شاعر شدند...

    ---------------------------------------------------------

    مصافر را چایی زنده نگه داشت، شاعر را عشق، عشق را من...

    و تو هنوز سال هاست که خوابی، اینجا عاشق شدیم، تا آنجا رفتیم، بال هایمان سوخت، چون ماتم زدگان پر بغض از پنجره به مترسک هایی خیره شدیم که پرواز کردند! من از گفتن حرف هایم ترسیدم و تو از من ترسیدی که چه خواهم گفت اگر سکوت را بشکنم... من سکوت را بخاطر بغض رعایت کردم و در تمام این سال ها همه فدای هم شدیم، همه بی هم مردیم و تنها زندگی کردن را از خدا آموختیم...

    پس به نام خدا(از پایین تا بالا) به یاد مسافرانی که دیگر بازنمیگردند و به یاد کسانی که عاشقی را رعایت کردند و به یاد ما که عشق را آفریدیم...

    امشب تمام عاشقان را دست به سر کن/ یک امشبی با من بمان، با ما سحر کن(اعلا)

    هر روز پاییز است، هر هفته پاییز است، هر ماه پاییز است، هر سال پاییز است/پنهان از چشمهایت، ماه پس ابری، من کاسه ی صبری،وین کاسه لبریز است(چاوشی)

    با من سخن مگو، برای چشمهایم توضیح بده که برجان ما چه گذشت!(مصافر)

    چون ترنمی باش که همگان را دلشاد نگه میداشت...

    http://images.persianblog.ir/516247_kcdJzyZ5.jpg

    http://hasti100.persianblog.ir/1390/8/


  • سخن دوستان( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ