سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 46835
تعداد بازدید امروز: 11
تعداد بازدید دیروز: 4
  • آوای دل www.shereno.com درباره ما


  • بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
    مدیر وبلاگ : برجان[58]
    نویسندگان وبلاگ :
    بغض سکوت
    بغض سکوت (@)[3]


    ما دوتا جز عشق حرف دل نداریم...
  • پیوندهای روزانه

  • لپ تاپ رایگان!!! [58]
    [آرشیو(1)]

  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من




  • وضعیت من در یاهو


  • یــــاهـو
  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
    نماز تقرب هر پرهیزگار است و حج جهاد هر ناتوان ، و براى هر چیز زکاتى است و زکاة تن روزه است ، و جهاد زن بودن شوى را به فرمان . [نهج البلاغه]
  • تا حالا خسته نشدی پس... نویسنده: بغض سکوت شنبه 91/5/21 ساعت 3:47 ع
  • تا حالا شده خسته شده باشی

    تا حالا شده سیگاری باشه و از سیگار خسته شده باشی

    تا حالا شده سیگاری نباشی و از سیگار خسته باشی

    تا حالا شده از کاری که نمیکنی خسته باشی یا از کسی که ندیدیش خسته باشی یا عاشق نباشی و از عشق خسته باشی

    تا حالا از چیزهایی که داری خسته شدی

    شده که از خودت خسته شده باشی یا از چیزی که نمیدونی چیه خسته شده باشی یا خسته شده باشی و ندونی چرا خسته شدی!

    تا حالا شده بدونی خیلی چیزها هست که ازش خسته نشدی و از همین هم خسته شدی! جوان باشی و از پیری خسته شده باشی

    با همه ی این ها بعد از خوندن اینها... خسته نباشید


  • سخن دوستان( )
  • هیچکس جز تو... نویسنده: بغض سکوت جمعه 91/2/22 ساعت 1:27 ص

  •  

        هیچکس جز تو وقتی ترانه هایم را  گوش میدهد برایم گریه نمیکنه

        هیچکس وقتی بین تنهایی اسیر شدم برام چایی نمیریزد

        هیچکس وقتی از ترس کابوس های سکوت در نیمه های شب که میخواهم داد بزنم اما نمیتوانم، به دستم آب نمیدهد

        هیچکس مثله تو من را به آسمان نمیرساند

        هیچکس جز تو وقتی شب ها بالشتم خیس میشود نمیفهمد

        هیچکس جز تو پای حرف هایم نمیشیند

        هیچکس برای دیدنم زحمت نمیکشد که به زحمت بیفتد

        در اوج تنهایی تو مرد بارانی من هستی

        تو من هستی و من هیچوقت تورا پیدا نکردم

        با خودم که حرف میزدم گفتند دیوانه ای، وقتی حرف نزدم گفتند ساکتی و دیوانه ای

        هیچکس جز تو از روی دل قضاوت نکرد وقتی که تمام حرف ها را فقط نوشتم

        و هیچکس جز تو بغض صدای نداشته ام را نشنید در اوج بی زبانی

        و هیچ کس نمیداند که چرا من هنوز نمیتوانم سخن بگویم، که چرا من لالم

    Pray


  • سخن دوستان( )
  • مصافر نویسنده: بغض سکوت دوشنبه 91/2/11 ساعت 12:5 ص
  • نه برای دل، قلمم می گرید نه برای دل از سخنم می گوید

    قافیه در کار نیست، خسته ای بازگرد،

    چه کسی درب خلوت عشق  باز کرد!

    از تو خواهم گفت، از تو نه! تو که عشق را خاک کردی

    بچه بودی، با آن چون کودکان رفتار کردی...

    از مردی توانم گفت، که زیر باران خُفت...

    با همه می خندید، با غم دیدگان دلشاد، با دل شکستگان میگریید...

    سرو بود و بلند، من مصافر بودم، او همچون من...

    با همگان خوب بود، دل هر بی عشقی می ربود...

    روزگار توانش ندید، طفلی دلش لرزید...

    در آن گیر و دار آمدها، فدا شد پای رفتن ها

    از بام بی صبری فرو افتاد، کمرش زیر قدرت حرف ها رفت به باد

    او شکست و شیشه ی بغض ما نشکست...

    ما در فکر خود بودیم و خود در فکر ما بود...

    هرچه بود در بین تار و پود فرش گم تر شده بود...

    عمر ما ساعت شنی گشت، چرخ روزگار دائما بر مراد ما نگشت

    دستی غمین برجان ما، ما بی خبر از جان ما

    او بی خبر از ما بود، بی خبری مارا چه سود!

    بغض سکوت این حال ما، سختی کشید این سال ما

    مصافران راهی شدند، روز ها ماهی شدند...

    قلم که شاعر نبود، کاغذ ها شاعر شدند...

    ---------------------------------------------------------

    مصافر را چایی زنده نگه داشت، شاعر را عشق، عشق را من...

    و تو هنوز سال هاست که خوابی، اینجا عاشق شدیم، تا آنجا رفتیم، بال هایمان سوخت، چون ماتم زدگان پر بغض از پنجره به مترسک هایی خیره شدیم که پرواز کردند! من از گفتن حرف هایم ترسیدم و تو از من ترسیدی که چه خواهم گفت اگر سکوت را بشکنم... من سکوت را بخاطر بغض رعایت کردم و در تمام این سال ها همه فدای هم شدیم، همه بی هم مردیم و تنها زندگی کردن را از خدا آموختیم...

    پس به نام خدا(از پایین تا بالا) به یاد مسافرانی که دیگر بازنمیگردند و به یاد کسانی که عاشقی را رعایت کردند و به یاد ما که عشق را آفریدیم...

    امشب تمام عاشقان را دست به سر کن/ یک امشبی با من بمان، با ما سحر کن(اعلا)

    هر روز پاییز است، هر هفته پاییز است، هر ماه پاییز است، هر سال پاییز است/پنهان از چشمهایت، ماه پس ابری، من کاسه ی صبری،وین کاسه لبریز است(چاوشی)

    با من سخن مگو، برای چشمهایم توضیح بده که برجان ما چه گذشت!(مصافر)

    چون ترنمی باش که همگان را دلشاد نگه میداشت...

    http://images.persianblog.ir/516247_kcdJzyZ5.jpg

    http://hasti100.persianblog.ir/1390/8/


  • سخن دوستان( )
  • نگاه نویسنده: برجان دوشنبه 89/6/15 ساعت 1:12 ص
  • سوزد درون سینه ام از حجم گرم آن نگاه

    با خاطرت شاد و خوشم، در این شب سرد و سیاه

    ای جان من آخر بیا، بر عاشقت رحمی بکن

    رحمی برای آن که شد، عاشق برای یک نگاه

    آنکس که گر غم آیدت، زار و پریشان می شود

    آنکس که تا رحمی ندید، از بی پناهی گفت: آه

    آهی کشید از جان خود، پا تا به سر نالان بشد

    گفت ای عدو خوش می کشی، کشتن برای یک نگاه

    بر جان ما خون کرده ای، از رنج ها که داده ای

    خون کرده ای، دل برده ای، با یک نظر، آن یک نگاه


  • سخن دوستان( )
  • بی قرار هزار نا گفته....! نویسنده: برجان یکشنبه 89/3/16 ساعت 4:31 ع
  • منم و شب

     منم و چشمان منتظر برای خواب

     منم و اتاقکی شلوغ در سر، که پر از حرف ها و نا گفته هاست!

             با دری باز به روی همین کاغذ سپید........

                  هزار ناگفته هم که بگویم،   خلوت نمیشود...........

                           هزار نا گفته ؟؟!!؟

                           از چشمانم تا خواب هزار شهرِ پر از اتاق راه است...!
  • سخن دوستان( )
  • انتظار قطره ها نویسنده: برجان یکشنبه 89/2/12 ساعت 8:44 ص
  •        من انتظار نمی کشم، تمام خودم را چند قطره می کنم و می چکم : آرام آرام

                          مثل همیم قطره های باران، که چقدر دیر به دیر دریایی می شوند.


  • سخن دوستان( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ